غرور اسلیترینیP30

ادامه ی متیو ویو
کاترین: تموم شد؟
چرا این بشر..... انقدر راحت می تونه.... آدما رو از زندگیش..... بیرون کنه.....
یهو یه نفس عمیق کشید و ادامه داد
کاترین: برای من مهم نیست چه حسی نسبت به من داری یا حتی برای خودمم مهم نیست چه حسی به تو دارم و می خوام بیشتر وقتم رو برای خودم بزارم و......
متیو: (با کمی بغض) چجوری انقدر راحت میتونی..... دل یه نفرو..... بشکنی........(نفس عمیق) دیوونه من فقط بغلت کردم اونم به خاطر سلامتی خودت بود.....
کاترین: واقعا! پس گوش بده بحث من اصلا بغل کردنم نیست اتفاقا ازت ممنونم و هی من اصلا همچین آدمی نیستم...... تو...... تو به حریم شخصی من توهین کردی...... توقع داری باهات خوب باشم؟
متیو: اما......
کاترین: متیو ریدل من ده ها بار بهت گفتم که علاقه ای بهت ندارم اما برای اینکه دلتو نشکنم تصمیم گرفتم دوستت باشم با اینکه نمی خواستم اما بازم برای اینکه نشکنمت دوستت شدم اما تو جواب محبت های منو(این تیکه با داد) اینطوری دادی!
متیو: ولی تو هم دوستم دار......
کاترین: مهم نیست....
متیو: ولی خودت می دونس......
کاترین: (با داد و تاسف) مگه من بهت گفتممم؟
متیو:........
کاترین: مگه من بهت گفتم که دوستت دارم......
متیو: ولی بلاخره داری......
کاترین: ریدل احمق! تو افرادی رو ندیدی که به خاطر یه سری مسائل نمی تونند عاشق یه نفر باشند!......من عاشقتم درسته اما من خودم اینو دوست ندارم......
و زانو زد و با گریهو کمی داد وسطش گفت
کاترین: من نمی خوام عاشقت باشممممم...... چرا نمی فهمی....
دستمو به سمتش دراز کردم و گفتم
متیو: هی..... فقط کافیه بزاری دلت تصمیم بگیر......
کاترین: (با داد خیلی شدید) بسههههههه..... تمومشش کننننن.....
یه سنگ برداشت و زمین رو به دو قسمت تقسیم کرد جوری که دو تا درختی که روبروی هم بودند جدا شدند و گفت
کاترین: از این به بعد جدا از هم این سه روز باقی مونده رو می گذرونیم شیفهم شد!
متیو: باشه چه بهتر.......
یه ربع بعد
کاترین همینجوری سرش تو کتاب بود و منم نگاش می کردم....
که یهو کتابو داد پایین و همون ورد گنبد محافظ رو زد( توی قسمت آخر هری پاتر یه ورد می زنن برای محافظت از هاگوارتز و نکته اینه که وقتی این ورد رو می زنی چیزی که داخل گنبد هست رو نمی بینی ولی صدا و بو رو حس می کنی و می شنوی)
متیو: ههه همینو کم داشتیم.....